اعلام می‌کنند بازدید حرم حضرت علی(ع) را داریم و هرکس دوست دارد بیاید! زیارت را ترجیح می‌دهیم اما نزدیک اذان ظهر که می‌شود تازه می‌بینیم نباید بازدید را از دست می‌دادیم؛ مگر چند بار آدم با کاروانی می‌آید که امکان دیدن پخش زنده حرم و نسخ خطی و ... را دارد. این است که خیلی متنبه سعی می‌کنم شم خبرنگاری جا مانده‌ام در ایران را همراه کنم با گروه بروم ادامه بازدید.

قسمت آخر بازدید  از بخشی است که فعالیت‌های فرهنگی انجام می‌دهد. قسمت فرهنگی ورودی مناره مانند دارد و  داخل که می‌رویم با فضایی دالان مانند و تنگ مواجه می‌شویم که چند اتاق کوچک برای کارهای دارد. اتاق اول به خطاطی اختصاص داده شده، تمام تابلوها و همچنین طرح خطاطی‌های روی کاشی همین‌جا انجام می‌شود. مسئول خطاطی پسر جاسم نجفی از خطاطان معروف نجف است.

در غرفه‌‌های دیگر کارهای گرافیکی، به روز رسانی سایت حرم و فعالیت‌هایی جهت نشر ارزش‌ها انجام می‌شود. اتاق‌ها همه کوچک و کارکنان در مضیقه جا هستند و البته فرد مسئول در هر اتاقی که می‌رویم توضیح می‌دهند که قرار است تمام این فعالیت‌ها بعد از ساخته شدن صحن فاطمة الزهرا به آنجا منتقل شود. صحن تازه مراحل گودبرداری خود را می‌گذارند و ما ابراز امیدواری می‌کنیم که زودتر ساخته شود. آخرین غرفه‌ای که سر می‌زنیم استودیوی رادیویی است و دوستان ما خیلی مشتاق پشت میکروفن‌ها قرار می‌گیرند و عکاس هم از شعفشان عکس یادگاری می‌گیرد. رادیوی حرم از ساعت 7:30 تا 11 صبح پخش بین المللی هم دارد.

قسمت جالب ماجرای بعد از بازدید این است که‌ اجازه عکاسی از صحن حرم را می‌دهند و گروه هم فرصت را مغتنم شمرده و عکس یادگاری می‌گیرد؛ تکی و دو نفری و الی کل گروهی که برای بازدید آمدند. حرم حضرت امیر تنها جایی است که اجازه عکاسی داریم.

وقتی ناهار میهمان حضرت امیر می‌شویم. همه تصاویر

***

رفته‌ایم برای شام! تقریبا همه غذا خوردند که یکهو سر و صدای صندلی‌ها بلند می‌شود و تعدادی از آقایان همراه یک روحانی جمع میشوند بالای ناهار خوری؛ یکباره همه خانم‌ها از دیدن حاج آقای صدیقی متعجب می‌شوند. از قرار ایشان هم در هتل ما اقامت دارند و بچه‌ها به محض دیدنشان در لابی از فرصت استفاده کردند و ازشان خواستند که شام را با ما صرف کنند. چند دقیقه‌ای هم برایمان سخنرانی می‌کنند و ذکر مصیبت می‌گویند.

حضور امام جمعه موقت تهران در جمع وبلاگ نویسان. همه تصاویر

***

 

عصر زیارت کمیل و بعد مسجد سهله. گفته بودند خیلی خاص است مسجد کوفه و سهله اما واقعا «شنیدن کی بود مانند دیدن» اینجا مصداق دارد. مقام امام صادق(ع)، امام سجاد(ع)، امام زمان(عج)، ابراهيم(ع)، ادريس(ع) و خضر(ع) دور تا دور مسجد و میان محراب‌ها هستند و محوطه بزرگی وسط قرار دارد که هنگام نماز مغرب و عشا پر از جمعیت می‌شود. کف حیاط موکت شده اما به نظر می‌رسد خاکی است.

مسجد نه ظاهر خاصی دارد و نه معماری چشم‌گیری اما حال و هوا آنقدر منقلب کننده هست که با تمام وجود دریابی پا در مسجد سهله گذاشتی! همان مسجد که امام صادق علیه السلام در وصفش به ابوبصیر فرمود: «گویا می‌بینم که قائم علیه السلام با اهل و عیالش در مسجد سهله بار اقامت افکنده است.»

ابوبصیر پرسید: «یعنی منزل او مسجد سهله است؟»

امام علیه السلام فرمود: آری! آن جا منزل ادریس و ابراهیم بوده است. خضر هم ساکن همان جاست. هر پیامبری که خدا مبعوث فرموده، در آن جا نماز خوانده. هرکس در آن جا اقامت کند، گویا در خیمه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم اقامت کرده است. قلب هر مرد و زن مؤمنی به آن مسجد گرایش دارد و فرشتگان، هر شب و روز به این مسجد پناه می‌برند تا خداوند را در آن ملاقات می‌کنند. ای ابو محمد! من اگر نزدیک شما بودم در هیچ جا جز در آن مسجد نماز نمی‌خواندم.»

ابو بصیر پرسید: «فدایت گردم! آیا حضرت قائم علیه السلام همواره در آن جا خواهد بود؟»

امام علیه السلام فرمود: «آری»

ابو بصیر پرسید: «حاکمان بعد از او چه؟»

امام فرمود: «تا آخرین نفر (و پایان جهان) به همین صورت خواهد بود.»

مسجد شلوغ است و امکان اینکه هر نماز را در مقام خودبه جا آوریم نیست. همه را در یک مکان ادا می کنیم و بعد هر سه کاروان یکی می‌شویم و زیارت‌نامه می‌خوانیم و بعد از نماز مغرب و عشا هم عزم بازگشت می کنیم.

راه خاکی و مملو از دست فروش است. جالب اینجاست که روی اجاق‌های کوچک شیرینی‌هایی شبیه زولبیاهای خودمان می‌پزند برای فروش. طهورا به خودش قول داده تا آخر سفر هرطور که شده یک مدل از شیرینی‌های عراق را به خورد من بدهد. اما موفق نمی‌شود!

***

قرار بعدی زیارت میثم تمار است و مسجد کوفه. اول زیارت میثم؛ همان که علی(ع) چگونگی شهید شدنش را گفته بود: "تو را بعد از من دستگیر می‌کنند و به دار خواهند زد. در روز سوم از بینی و دهان تو خون روان می‌شود و محاسنت را رنگین می‌کند." همان که اول مسلمانی بود که به هنگام شهادت بر دهانش لگام زده شد. میثم خرمافروشی که هر روز به نخل خرمایی که قرار بود از آن آویزان شود، سر می‌زد و به مردی که نخل رو به روی خانه او بود، می‌گفت من و تو همسایه می‌شویم... قدر یک نماز دو رکعتی در آرامگاه میثم تمار می‌مانیم و بعد چند دقیقه‌ای تا مسجد کوفه پیاده روی می‌کنیم.

مسجد کوفه با درهای چوبی و سنگ فرش‌ ظاهر آراسته‌تری نسبت به مسجد سهله دارد. این مسجد هم تقریبا در فضایی شبیه به سهله یک محوطه بزرگ در وسط به عنوان حیاط و دور تا دور آن محراب‌ها و مقام‌ها قرار دارد. البته داخل محوطه هم چند مقام  و البته ستونی که گفته می‌شود پیامبر از آن برای معراج بالا رفته.

کاروان‌ها هرکدام در قسمتی از محوطه مسجد جمع شدند و اعمال را به جا می‌آورند. بعد از اعمال، زیارت مسلم ابن عقیل می‌رویم مراسم روضه خوانی. فکر می‌کنم مسجد کوفه بود که برای اولین بار مداح افتخاری گروه کشف شد؛ یکی از آقایان چند دعای بعد از نمازها را خواند و بعد شدند پای ثابت ذکر مصیبت‌خوانی که البته با استقبال جمع و مداح پیشکسوت کاروان مواجه شد.

فرصت کمی تا نماز ظهر مانده. برای زیارت مقام‌ها داخل محوطه حیاط می‌شویم؛ با وجود آفتاب داغ سنگ‌فرش فقط کمی گرما دارد اما فرش‌ها کاملا داغ و سوزان هستند. با این‌حال عده‌ای اعمال را در حیاط و کنار مقام‌ها می‌خوانند.

محرابی منسوب به محراب شهادت حضرت است که باید پشت یک نوار و کنار دیوار صف بایستی تا برای زیارت نوبتت شود. قبل از محراب یک فضای تونل مانند کوچک وجود دارد که با گچ درست شده و باید از درون آن بگذری. برخی خانم‌ها تند تند کلماتی را با انگشت روی آن می‌نویسند؛ اسم آشنایانی است که می‌خواهند حضرت برای زیارت بطلبدشان.

نوبتم می‌شود برای زیارت. خیلی کوتاه. شیشه گذاشتند و یک ضریح کوچک و نور سبز. محراب شهادت؛ جایی که حضرت امیر آخرین نماز صبحش را می‌خواند و شمشیر به قصد شکافتن حق به فرق مبارکشان فرود می‌آید. یادم می‌آید خبرنگارم و رسانه جایی است که به راحتی حق را باطل و باطل را حق جلوه می‌دهد! مگر نبود رسانه‌های زمان حضرت علی(ع)! کاری کرده بود عده‌ای زمان شهادت حضرت بگویند؛ مگر علی نماز هم می‌خواند؟! یکهو همه جا و همه چیز برایم محراب می‌شود...خبرها... گزارش‌ها... مصاحبه‌ها... حالا پیدا کن علی و ابن مجلم را! بعد هم شمشیر بساز با این تیترها. از کجا معلوم که آن شمشیری که فکر می‌کنی دارد در جبهه علی(ع) ضربه می‌زند، دست ابن ملجم نیست؟

...بیشتر بگویم روضه می‌شود نه خاطره‌نوشت!

***

عصر جلسه وبلاگ‌نویس‌هاست. مدیر کاروان همه را در لابی هتل جمع و یکی یکی معرفی‌مان می‌کند. بین ما یک مسئول از شهرداری و یک نفر از وزارت ارشاد هم هست.

هوا دم و خفه است و پنکه بالای سر هم انقدر صدا می‌دهد که متوجه حرف‌ها نشویم. خاموش می‌شود و اینبار گرمای عرق ریزان مجال شنیدن را می‌گیرد. در هرصورت صحبت درباره وبلاگ نویسی و دغدغه وبلاگ نویسان شروع می‌شود و به جاهای خارج از بحثی می‌رسد. این اتفاق همیشه آفت جلسات است. حتی آخر سر بحت فقط بین دونفر و پیرامون اثبات هویت فعالیت‌های مجازی کش‌دار می‌شود. قبل از اینکه کاملا از اوضاع اوت شویم اعلام می‌کنند که وقت برای رفتن به وادی‌السلام تنگ است و بحث حمع و جور می‌شود.

کاروان قبلا به وادی السلام رفته و فقط جمع وبلاگ‌نویسان مانده اند. فرصت چندانی نداریم و همین می‌شود که فقط به زیارت مرقد هود و صالح پیامبر و مزار قاضی طباطبایی می‌رویم. وادی‌السلام فضای جالبی دارد و شیوه ساختن قبرها برایم سووال می‌شود. از یکی از بچه‌ها می‌پرسم:

-          این قبرستون رو چرا اینجوری ساختن؟

-          قبرررستووون؟ همه مسلمونا آروز دارن اینجا خاک بشن، اون‌وخ شما به‌ش می‌گی قبرستون؟

این هم از مشکلات عوض شدن بار معنانی کلمات به خاطر استفاده‌های نابه‌جای ماست. در هرحال وادی‌السلام نام قبرستانی است که وسعت زیادی دارد و عالمان بزرگی در آن دفن هستند.

دو سه نفر هم برای اینکه بتوانند تمام قسمت‌های وادی السلام را ببیند با تاکسی وارد قبرستان می‌شوند که از قرار کار ممنوعی را انجام دادند. پلیس جلویشان می‌گیرد و تا می‌فهمد زائر ایرانی هستند تهدید به دستگیری و زندان می‌کند. اما خانم سادات موسوی جلویشان درمی‌آید که :لا خوف! انا بنت امیر المومنین ...سادات علوی..." مامور ماستش را کیسه می‌کند و می‌گوید:" ها... تفضل... تفضل".

نزدیک اذان مغرب است. وای‌السلام را به قصد حرم حضرت علی(ع) ترک می‌کنیم.

***

نجف تمام ... بغض همین‌جا گلوی جمله را می‌چسبد. نجف رفته و در صحن حرم حضرت علی  نشسته را بعد از این، به وقت دلتنگی و بی‌قراری و خستگی، کدام اتفاق و کجا آرام می‌کند؟

نجف تمام می‌شود... بغض همین‌جا گلوی جمله را می‌چسبد... پست بعدی کربلاست!

ادامه دارد...

 وادی السلام. همه تصاویر