نمايش شلوار خانواده در تالار حجاب.../ "زنان سرزمين من" اداي دين به مادر بزرگم بود

جشنواره زنان سرزمين من در بي‌تکليفي برگزار شد. در خبرها آمده است که دعوايي بر سر مشخص شدن تکليف بين وزارت جليله و فهيمه طراحي لباس و نسوان محترمه استفاده کننده و خريدار کالا داير است. بگذريم که کلا معلوم نيست تکليف دست کيست که خساست به خرج مي‌دهد و به دست ديگري نمي‌دهد.

به هر حال مشکل اين است که بايد تکليف معلوم شود که اين جشنواره زنان سرزمين امروز من است يا زنان سرزمين ديروز من يا اصلا سرزمين يک نفر ديگر...

از آنجايي که حسابي تکليف از دست جماعت نسوان در رفته بود، نمي‌دانستيم که قرار است لباس کبري خانم کدبانو را کجا بپوشيم و  کي قرار است لباس ريزعلي خواجوي به بازار بيايد( همان موقع که براي روشنگري قطار مي‌رفت)، با يکي از مسئولان خيلي عالي رتبه زنان سرزمين من به گفتگو پرداختيم.  
 
وي که خواست نامش فاش نشود در گفتگو با باشگاه جواني برنا ضمن موفقيت آميز خواندن تن‌خور لباس‌ها، چينه و پيله شلوار‌ها، رنگ‌هاي متنوع و انواع گره روسري روي سر خانم‌ها(بدون اينکه بيافتد) درباره کاربرد برخي لباس‌ها، با اشاره به برخي موارد بسيار جذاب که از آن 2 هزار مورد جذاب‌تر بودند و مشت نمونه خروار، گفت:
اين لباس بسيار زيباي ايراني تلفيقي است از مدرنيته و سنت. تلفيقي از زنان سرزمين من و زنان سرزمين خارج( وي البته نگفت منظورش کدام خارج است. مزار شريف و پاريس بودنش به من و شماي خواننده محترم مربوطيت ندارد). مثلا بنديلک‌ هايش به علاوه تکه رويي لباس که با چين به تکه زيري لباس مرتبط شده يادآور کننده پيش‌بند ماريلا، سرپرست مهربان و اخموي آن‌شرلي، است.

وي درباره تصويب اين مدل به خبرنگار باشگاه توضيح داد: علت اين حسن انتخاب ترويج فرهنگ تکريم ايتام و يتيم نوازي است!
و البته اين مسئول که به جد خواست نامش فاش نشود،‌ علت ديگر اين انتخاب لباس را ترويج فرهنگ درست تربيت کودکان دانست. ترويج اين فرهنگ(کودک فهيم را چون ماريلا به چشم خار کني و به دل دوست داشته باشي) به شدت در يکي از لباس‌ها موج مي‌‌زند. آنجا که آستين برخي لباس‌ها پفي بوده( به بزرگي پف لباس خانم گيلبرت معلم مدرسه آن‌شرلي اينا) و يادآور علاقه ديوانه کننده آن‌شرلي به لباس آستين پفي. آنجا که ماريلا بالاخره رضايت مي‌دهد براي آنه جان مو هويجي از اين لباس‌هاي آستين پفي دار بدوزد!

 

وي در ادامه اين شعر را که از سروده‌هاي اخيرش خودش بود، ‌خواند:
آنه تکرار غريبانه روزهايت چگونه گذشت
وقتي روشني چشم‌هايت
در پس اشتياق لباس پفي در مه آلود غم پنهان بود
آنه! با من بگو از لحظه لحظه مبهم بي‌لباسي کودکيت
از تنهايي معصومانه کت بدون دامنت
آيا مي دانستي که در گير و دار ملال آور زندگيت هستند
کساني که مثل تو لباس لباس بپوشند
و اين حقيقت زلال در درياچه نقره اي نهفته بود
آنه! اکنون آمده ام که دست‌هايت را به پنجه طلايي دستان زن ايراني بسپاري و در آبي بيکران لباس ما ايراني ها به پرواز درآيي...
آنه! اکنون شکفتن و سبز شدن در انتظار زنان سرزمين من است...

 
وي که با يادآوري اين شعر خيلي به وجد آمده بود، خود را کنترل کرد و دوباره به شوي لباس بازگشت و تفسير لباس‌هايي اين‌چنين شيک را ادامه داد.
وي که به شدت از فاش شدن نامش ابا داشت، در باره گَل و گُشادي(!!) لباس‌هاي زنان سرزمين من(؟) تصريح کرد: از آنجايي که روانشناسان بسيار مقيد، بسيار معتقدند که لباس گشاد براي زنان اعتماد به نفس وافر مي‌آورد، تصميم گرفتيم که شلوارهاي خانواده در اين دوره نمايشگاه نمايشي  پررنگ داشته باشند.
وي همچين با تاکيد بر استقبال فراوان نسوان محترم از اين نوع خاص شلوار اصيل ايراني، درباره فضاهايي که اين نوع شلوار مي تواند مورد استفاده قرار بگيرد، گفت: اين پوشاک البته مي‌تواند در مکان‌هاي عمومي چون اداره‌جات و موسسه‌جات هم استفاده شود که بستگي به ذائقه نسوان و اندازه کم و زياد راحت طلبي‌شان دارد. اين‌که چقدر بخواهند از اين شلوار راحتي استفاده کنند( وي همين‌جا تاکيد و تصريح کرد اين شلوار راحتي با اون شلوار راحتي زمين تا زير زمين فرقشه) البته کاربرد بسيارتر آن براي زماني است که زنان مي‌خواهند چهار زانو با ديگر نسوان محترم روي زمين بنشينند و سبزي قورمه و باقالي پاک کنند.

وي ـ اه...بابا اصرار نکن خواست نامش فاش شود ـ‌ درباره طرح و رنگ لباس‌ها هم توضيحاتي بدين شرح داد: برخي لباس‌ها از نظر رنگي بسيار متنوع بوده و الگوي ما براي طراحي آن، خاله و خاله زاده‌هاي بچه‌ها جون در برنامه‌هاي توليدي و فاخر کودک و نوجوان است. براي مثال از آن جهت که لباس خاله شادونه و خاله کاکتوس با استقبال فراوان قشر کودک فهيم مواجه شد ما هم از اين طرح‌ها استقبال کرديم.

 

وي اما به عنوان شگفتانه(قبلا سورپرايز) آخر مطالبش از شاهکار قابل تحسين اين دوره يادکرد و آن ‌را مايع فخر و مباهات اين دوره دانست و با شوق وصف‌ناشدني گفت: نام اين محصول "چادر، مقنعه، روپوش و درهم ببُر و ببَر نسوان سرزمين من" است که بدون اغراق خواهم گفت يکي از پرفروش‌ترين محصولات اين دوره خواهد بود.

وي که وقتي به اينجاي مصاحبه رسيد به شدت با يادآوري نن‌جون خدا بيامرزش اشک شوق به چشمانش دويده بود، گفت: طراحي اين چادر اداي دين به مادر بزرگي بود که صبح به صبح بدون سرخاب و سفيداب، زنبيل قرمزش را بر مي‌داشت به سر گذر مي‌رفت تا نان تازه سنگک و سيب بخرد. هنگام بازگشت دسته زنبيلش پاره مي‌شود و سيب‌ها مي‌ريزد و پخش مي‌شود کف گذر و شاگرد سلماني [بيب] سر گذر سيب‌ها را جمع مي‌کند بياورد براي او بعد [بيب...بيب...] به هم نگاه کنند و اتفاقي يکي از سيب‌ها قل خورده باشد کنار سقاخانه و ديگر [بيبببببببببببب]

وي، که اگر اين‌دفعه اصرار کني نامش را بگو ديگر مصاحبه اختصاصي نمي‌گيرم، در پايان اظهار اميد‌واري کرد که روزي روزگاري همه نسوان سرزمين ما(؟) با پوششي مناسب و درخور شان زن ايراني در مجامع بين المللي(؟!!) با اعتماد به نفسي که اصلا کاذب نيست ظاهر شوند. اين گفتگو چند قسمتي است و اگر عمري بود و برنا تعطيل نشده بود، ادامه اين گفتگوها را منتشر خواهيم کرد! 

مداد رنگی های پریشان...

 

 

 

   زندگی را جوری نکش

                                  که مداد رنگی‌هایت

                                                               جایشان را خیس کنند(!)