قبل از پست:
به بهانه برگزاری نمايشگاه اوقات فراغت در بوستان گفت و گوی تهران و به بهانه خودم که این روزها کلا اوقات فراغتم!
***
اسم اوقات فراغت که ميآيد ياد دوران ابتدايي ميافتم که دست خواهرم را ميگرفتم (هر چه باشد ما از او بزرگتر بوديم!) و آرام آرام ميرفتيم مدرسه کنار دستي مدرسه ابتدايي خودمان که کلي برنامه جالب(!) براي تعطيلات تابستانمان داشت. بعدا که بزرگتر شدم فهميدم بهش ميگفتند برنامه اوقات فراغت...
اسم اوقات فراغت که ميآيد ياد راهروي مدرسه ابتدايي بغل دست مدرسه ابتداييمان(!) ميافتم که سرتاسر موکت شده بود تا بچهها( که همهشان مانتوهاي خاکستري داشتند و با دمپايي هاي رنگارنگ و روسريهاي رنگارنگتر) بنشينند رويش و منتظر پخش فيلم باشند.
خانم ناظم ميپرسد کدام فيلم را برايتان پخش کنيم بچهها جان … اجاره نشينها يا فيلم … ( اسمش را يادم نميآيد) قرعه با دستهاي بالاي بچهها به نام آن فيلمي ميافتد که اسمش را يادم نميآيد.
فقط يادم ميآيد که نيم ساعت شايد هم سه ربع از فيلم گذشته بود که هاي هاي دختر بچه ها با ديدن صحنه هاي دلخراش و خونين از دفاع مقدس بلند شد و هنوز هم حسش را با خودم دارم.
قلبم از شدت فشار و تاثر روحي داشت از جا کنده ميشد و در دم آرزوي مرگ کردم، آنهم وقتي يک تانک عراقي داشت حرکت ميکرد و مجروح ايراني توان کنار کشيدن خود را از سر راه تانک نداشت و تانک پايش را له کرد و من که صد باره توي ذهنم متصور شدم پاي خودم رفت زير تانک و استخوانش ذره ذره شد…
چشم و دل بچه ها که خون شد، تصميم گرفتند اجاره نشينها را پخش کنند. فيلم شروع شد و قهقهه خنده که به دنبالش آمد و صحنه شام خوردن در اجاره نشين ها که براي هميشه در ذهنم ماندگار شد. مخصوصا زرده تخم مرغ روي ديس برنج و آن حرکات محيرالعقول ميهمانان کارگر يا همان کارگران ميهمان. از کل فيلم فقط همينش يادم مانده و البته دعوا بر سر تعمير خانه. چيز ديگري يادم نميآيد شايد براي اين که فيلم براي يک مشت دختر بچه سر به هوا ساخته نشده بود چون فيلم گلنار را که همان سال ديدم خيلي يادم مانده است.
اسم اوقات فراغت که ميآيد ياد کلاسهاي قرآن در ظل گرما، توي کلاس هاي مدرسه ابتدايي بغل دست مدرسه ابتداييمان ميافتم که از اولش که از خانه بيرون ميآمديم فکر قمقمه آب يخمان بوديم تا آخر کلاس و يادم نميآيد چيزي از قرآن ميفهميديم يا نه اما بهشت و جهنمش را خوب به خاطر دارم.
فصل تابستان که ميشود شايد اثر گرما باشد که بازار همه چيز از خوراک و پوشاک گرفته تا اوقات فراغت داغ ميشود. آنقدر که مجبوري براي تکاپوي 90 روزه مسئولان جهت غني سازي اوقات فراغت خيل دانشآموز بيکار، از عبارت لقلقه دهان استفاده کني.
اوقات فراغتي که با برنامه ريزيهاي کوتاه مدت، بدون هدف، غير مفيد و بدون خروجي به نوعي سمبَل ميشود. برگزاري کلاسهايي تکراري و بدون تناسب با نياز روز جامعه، نميتواند راه چندان مناسبي براي پر کردن روزگاري باشد که به واسطه نزديکي زمين در مدار خورشيد بلند و گرم شده است.
در بين کلاسهايي که از طرف بسيج محله، هلال احمر، مدرسه و … برگزار ميشود به ندرت پيدا ميشود کلاسي که با هدف خاصي چون آموزشهاي بومي و آماده سازي جهت کار خاصي(که از قضا مفيد هم هست) انجام شود. اگر هم در اين بين فعاليتهاي ذره بيني مفيدي انجام شود آنقدر اطلاع رساني ضعيف است که کمتر کسي از آن مطلع ميشود.
از همه اين ها که بگذريم ميماند تعريف اوقات فراغت در کشور ما که يا اشتباه تعريف شده و يا اصلا تعريفي ندارد که با چالشي به عنوان اوقات فراغت مواجه شديم.

اوقات فراغت در واقع زماني است، کوتاه يا بلند، که فرد از انجام کارهاي روتين و اجبار روزانه معاف است و تمام لحظه متعلق به خودش است. بنا بر اين حتي در چله زمستان هم وقتي دانشآموزي از مدرسه تعطيل شده و کار ديگري ندارد، وقتي کارمندي اداره را به قصد خانه ترک ميکند و اجباري براي انجام کاري ندارد، وقتي بانوي محترمي تمام امور خانه داري اش را به اتمام رسانده است و ... دارد اوقات فراغت خودش را ميگذراند ولو اينکه نه دانشآموز باشد نه در فصل گرم تابستان و تعطيلات رسمي و غير رسمي.
لحظاتي که به دليل زير ساختهاي نه چندان قوي در امور مختلف تلف شده و به هدر ميرود و براي جبرانش تنها کاري که ميکنند گذاشتن دوره هاي آبکي و مجاني است و البته پر کردن بيلان کاري.
فقدان فضاهاي سبز مناسب، مکانهاي آموزشي کافي چون فرهنگسراها، مکانهاي ورزشي و … همه ميتواند عاملي باشد براي غني نشدن اوقات فراغت مردم در طول 365 روز سال. عامل ديگري هم که دامن ميزند به چالشي به عنوان اوقات فراغت و آن را به اوقات بطالت تبديل ميکند فرهنگسازي پديدهاي به عنوان شادي و پر کردن لحظات جوانان در بيرون از خانه است.
وجود اين مشکلات عديده است که باعث ميشود عدهاي بيان کنند که در ايران تفريحي جز خوردن نداريم...و حتي بعد از همه جشنها و برنامهها و تعريف ها و تمجيدها و انتقادها، باز هم ميماند اوقات فراغتي که غني کردنش گويا از غني سازي اورانيوم هم سختتر است. آن هم براي مسئولاني که سالهاست عادت کردهاند برنامههايشان را به شکل ثابت و بدون نظرسنجي و نيازسنجي برگزار کنند و سالهاست کسي آنها را به خاطر برنامههايشان زير ذرهبين نقد قرار نداده و سالهاست که...

گزارش تصویری از حمید هراثی
بعد نوشت:
جالب شد برخی کامنتها! شما بچه بودید اوقات فراغتتون چطور پر می شد؟ (پذیرای خاطره و داستانک و طنز و جدی و ... هستیم)