چند صفحه گودرخوانی با بلاگ تا کربلایی‌ها...

قبلا از سفر زیبایم به عتبات یک سفرنامه وبلاگی در بلاگم منتشر کرده بودم. اما قبل از نوشتن سفرنامه وبلاگی‌ام، یک سفرنامه برای همشهری آیه نوشتم که به دلیل کمبود فضا به طور کامل منتشر نشد و البته فرم نوشته هم عوض شد.

قبل از اینکه گودر منفجر شود و داغ بگذارد روی دل جماعت گودر خوان، قالب سفرنامه را به سبک گودرخوانی انتخاب کرده بودم و میخواستم بعد از نشر در آیه، بگذارمش روی 5دری و بعد به همین سبکی که می‌بینید در گودرم بازنشر کنم که... نشد! حالا ولی همانجور می‌گذارمش اینجا و شما هم تصور کنید دارید پستهای گودر مرا پشت سر هم می‌خوانید.

ادامه نوشته

نامه‌ای به دوست...

گاهی صفحات وُردم را می‌گردم و مطالب قدیمی‌ام را می‌خوانم. گاهی این عادت به سراغم می‌آید. حسی شبیه حال پیرزنی که دارد گنجه‌اش را مرتب می‌کند. لباسها را تا می‌کند. یادگاری‌ها را نگاه می‌کند. به بعضی‌هاشان خیره می‌شود. می‌خندد... می‌گرید.

این نامه را برای یکی از دوستانم نوشته بودم. تاریخ دقیقش یادم نیست. چه بد که پای نامه تاریخ ننوشتم. گمانم باید پاییز یا زمستان 88 باشد. دلم خواست الان بگذارمش توی 5دری.

 

برای...

به‌ش می‌گویند «ترک یابویی». ببخش که در این گیرو دار می‌خواهم این روش را برایت مثال بزنم. اسم روشی است که معتادها برای ترک اعتیاد ازش استفاده می‌کنند؛ خودشان را 24 تا 48 ساعت به تخت می‌بندند تا با مصرف نکردن مواد، سَم از بدنشان خارج شود. اما این روش خیلی درد دارد. خیلی... اصولی هم نیست. خیلی‌ها این روش را دوام نمی‌آورند. دوام هم بیاورند، ترکشان ادامه ندارد. جسم پاک شده اما ذهن... این است که دوباره با اولین هوس سراغش می‌روند.

دقت که کنیم، می‌بینیم این روش را برای همه چیزهایی که به‌ش مبتلا هستیم به کار می‌بریم. حتی وقتی به عشق مبتلا شدیم. اما این روش برای ترک تمام چیزهایی که به‌ش مبتلاییم، نادرست است. درد دارد. جواب نمی‌دهد. فقط داغان می‌کند و ویران. بدون اینکه بسازد.

گلم!

فراموش کردن گذشته با تمام آدم‌هایش یعنی ترک یابویی! ببخش که بی‌مهابا مثال می‌زنم. حداقل بگذار جلوی تو راحت باشم. به حکم دوستی و به حکم مثلی که درش مناقشه نیست. «فراموش نکن» هم به این معنا نیست که به‌شان بچسب؛ مثل زنبوری که به عسل... اما می گویم باهاش نجنگ؛ مثل پنجه کشیدن به هوا... فقط زندگی کن. بگذار زندگی آرام بیافتد روی دنده حرکت. فردا روز که بشود، گذشته با تمام خوبی‌ها و بدی‌هایش می‌شود یک خاطره تلخ یا شیرین. خواهش می‌کنم در امروزت نمان به عزای گذشته. نه یک ماه و نه شش ماه و یک سال...

عزیزکم!

زمان بهترین داروی فراموشی است. با جنگیدن با گذشته تلخش نکن این داروی معجزه‌گر را. به ذهنت فرصت بازسازی بده. اگر همه‌اش در حال  کندن گور برای مدفون کردن گذشته باشی، فرصتی برای بازسازی نمی‌ماند.

اصلا نمی‌گویم به راه گذشته بمان یا برو! فراموش نکن به این معنی نیست که بمان! تصمیم با خودت! فقط می‌گویم برای فارغ شدن، روشی طبیعی پیش بگیر. بگذار نوزاد تجربه‌ات سالم به دنیا بیاید. تلخ و شیرینش مهم نیست. فقط سالم باشد. بگذار فردا که آمد، بگویی با شجاعت به دنیا آوردمش. بگذار از کورتاژ نکردن گذشته سربلند باشی. با این روش به سلامت فارغ می‌شوی اگر واقعا در پی فراغتی و حال و هوایت، تب تندی نیست که زود سرد شود.

دخترک!

دیگر بلد نیستم چطور بگویم: پنجره اتاقت را باز کن. یک نفس عمیق بکش. تارهای فکر و خیال را از دست و پای روح باز کن. پروازش بده تا بی‌نهایت. خدا را شکر کن و  واصبر صبرا جمیلا...

می دانی « واصبر صبرا جمیلا»  یعنی چه؟ ینی چه ماندی و چه نماندی، زیبا صبر کن... ماتم نگیر...آه نکش...

 

از رفیقی که" آنوقت که باید

برایت رفیق نبود."