تنبلي هم ريشه ژنتيکي دارد اما نه در ايران!
"تنبل نرو به سايه، سايه خودش ميآيه..." در ظل گرما عرقريزان در آفتاب دراز کشيده بود و زحمت يک چرخش نود درجه را به خود نميداد تا زير سايه درخت بخوابد و منتظر بود سايه بر سر مبارکش بيافتد.
اصلا شايد شنيدن اين شعر در وصف آن انسان محترم تنبل بود که باعث شد دانشمندان محترم و ايضا محترمه به تکاپو بيافتند تا ريشه تنبلي را يافته و راهي براي اين درد بي درمان خانه خراب کن بيابند. البته تا حدودي براي اين درد چارههاي جانبي پيدا شده است. من جمله اختراع ماشين لباسشوي، ظرفشويي و قند و سيب زميني و سبزيجات خرد کني و غيره و ذالک.
هرچند که اختراع چنين وسايلي بعضا داد کارشناسان در امر خانه داري و عروس داري را در آورده و در سخنراني صنف مادرشوهران همه به اين نتيجه رسيدند که اختراع چنين وسايلي آنها را هم که تنبل نبودند تنبل کرده است.
با تمام اين احوال در خبرها آمد که نتايج تحقيقات اخير دانشمندان نشان داد؛ تنبلي در انسان داراي ريشه ژنتيکي است. طبق معمول ريشه اين تحقيقات هم بر گُرده موشهاي آزمايشگاهي افتاد و بعد تعميم داده شد به انسان.
همچنين اين دانشمندان باز هم کشف کردند که اين عوامل ژنتيکي در انسان نيز به همين صورت وجود دارد و براي همين اميدوار شده اند با کشف اين مطلب، که تنبلي در انسان داراي ريشه اي ژنتيکي است، راه حلي و درماني براي اين مشکل بيابند.
فقط اين وسط ما ماندهايم و ضرب المثلي پارسي و قند عسل که نتايجش با نتايج تحقيقات اين دانشمندان همخواني نداشته و ما را سر در گم ميکند. گفتهاند که "بچه مادر تنبل زرنگ مي شود و بچه مادر زرنگ تنبل".
اين يعني مادر تنبل هي به کودک بي نوايش، چون بي نوايان، فرمان ميدهد که نمکدان را ببر و جا نوني را بياور و ... براي همين بچه از همان عنفوان کودکي فرمانبر و زبر و زرنگ مي شود. البته در مصداق عکس آن بايد گفت مادر زرنگ آنقدر خرده فرمايشات کودک جان را اجابت مي کند که او کلا تنبل، سست، لمس، بي عار، مفلوک، شل و ول، بي حال، بي دست و پا و ... بار مي آيد. نتيجه اينکه تناقض اينجا بوجود ميآيد که اگر تنبلي ژني است پس چرا بچه مادر تنبل زرنگ مي شود و بلعکس و چرا اين ژن منتقل نمي شود.
مردهاي پير به نسبت زنها شادتر هستند
مردهاي پير به نسبت زنها شادتر هستند
و اما در راستاي بررسي تحولات علمي و تحقيق بر روي تحقيقات دانشمندان(!) خبر ديگر اين است که محققان آمريكايي اعلام كردند كه مردها در سنين پيري به نسبت زنها در اين زمان شادتر هستند. اما محققان ما هم بر آن شدند تا علت اين شادي را يافته و کشف کنند که چرا مردان در عنفوان(!) پيري، و زماني که با کشيدن يک خميازه مختصر و مفيد فکشان در رفته و خانواده را به هول و ولا مي اندازد که مادر جان يا پدر جان انفکتوس زدهاند، شادتر از زنان هستند و ولشان کني پشتک و بارو هم ميزنند. در حالي که در اوايل دوران بلوغ زنان احساس سعادت و خوشبختي بيشتري نسبت به مردان در اين دوران دارند.
اما همچنانکه همه در عجب اين پيرمردان شاد ماندهاند که طولي نميکشد تحقيقات گره اين معما را حل ميکند و ميگويد که ازدواج و ميزان دارايي افراد 2 فاکتور مهم براي ميزان احساس خوشبختي افراد است. ما از نتايج اين تحقيقات نميتوانيم چيزي جز گزينههاي زير استنباط کنيم( چرا که جز اين نباشد و تا بوده همين بوده و تا هست همين است).
زماني که جماعت ذکور دنبال پول ميدويدند و به فکر شادي و الاکلنگ بازي در دوران پيري خود بودند دختران( آفتاب و مهتاب نديده؟!!) در خانه به انتظار نشسته بودند و تو خود حديث مفصل بخوان...
در اين دوران، جماعت منتظر انتظاري آگاهانه نداشته و آنقدر دست روي دست گذاشتند که ديگر انتظار فايده نداشته و گزينه ازدواج، خانهاي خالي و سپيد مانده است بدون آنکه علامت بخورد. سپيد مثل همان اسب سپيد و سپيد مثل همان لباس سپيدي که به تن مي کنند و به خانه بخت ميروند و سپيدتري که ميپوشند تا خانه بخت را به مقصد ابدي ترک کنند.
اما درمورد جماعت ذکور بايد گفت که در زمان انتظار نسوان اينها اهتمامي تام دارند براي پر کردن خانه گزينه دوم، يعني اندوختن ثروت. و اما...
از آنجايي که شرايط سني ازدواج فقط براي دختران وجود دارد و پسران با فراغ بال تمام حتي در مرز 99 سالگي هم ميتوانند با يک دختر ترگل ور گل ازدواج کنند و حتي صاحب چند زنگوله پاي تابوت هم بشود چرا شاد نباشد؟ اصلا مسئله به اين واضح و مبرهني چه حاجت دارد به تحقيقات و صرف هزينه و کشيدن مشقت دارد. حالا يکي رفت يک تحقيقي هم کرد مسئله به اين واضحي و مبرهني چرا بايد خبر بشود؟ يک مترجمي بيايد چشم و چارش را براي ترجمه بگذارد و بعد يک بيکارتر و چشم دار تري مثل من بيايد روي اين خبر تفسير بزند؟!
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷ ساعت 17:14 توسط لیلا باقری
|