الامام علی علیه‌السلام: الظَّنُّ اِرتِيابُ. گمان اضطراب است.  این حدیثی بود که چندی پیش چند کلمه‌ای درباره آن نوشتم و گذاشته شد توی سایت 5rooz که می‌توانید اینجا بخواندیش! این را گفتم که بگویم قصد ندارم همان حرف‌های توی یادداشت گرگ و میشم را تکرار کنم و چه بسا بخواهم از بعد دیگری به آن نگاه کنم.

بعضی وقت‌ها همه چیز از یک حس بد شروع می‌شود که اتفاقا به حکم اینکه "حکم دل" است خیلی وقت‌ها درست از آب در می‌آید. همه چیز از اینجا شروع می‌شود که فکر می‌کنی یک آدمی یک فکری می‌کند درباره تو! درصورتی که آن آدم مستقیم درباره آن فکر چیزی به تو نگفته. و تو یا حدس زدی یا یکی یک چیزی برای تو تعریف کرده که جمیعا باعث پدید آمدن آن حس می‌شود. لطفا آن حس بد یا حتی فراتر از آن، آن حس خوب را درون خودت نگه‌دار. لطفا اجازه جولان به‌ش نده. لطفا بر اساس آن حس‌ات نه قضاوت کن و نه رفتار کن. لطفا این لطفاها را جدی بگیر...

پ.ن مهم

امروز وقتی درباره لزوم جواب ِ سلام دادن، حدیثی را برای دوستی نقل کردم، در جواب مرا "متشرع"خطاب کرد و باعث شد نکته‌ای به ذهنم برسد. کاری با متشرع بودن یا متشرع نبودن خودم ندارم. اصلا کاری به این لفظ نیست. اصلا بیایید کاری با دین نداشته باشیم. بیایید فکر کنیم دنیا از دین‌های مختلف خالی بود و مردم بر اساس عقل و انسانیت(هدف نهایی دین) با هم رفتار می‌کردند. بی اینکه مومن به دینی باشند. آن وقت مصلحان اجتماعی همانند همین جامعه شناسان و فیلسوفان و عارفان و حتی پدربزرگان، بر حسب دانایی خودشان پندهایی را می‌دادند. مثلا می‌گفتند "گمان اضطراب است!" و ما از گمان کردن پرهیز می‌کردیم. و برای پرهیز دادن هم این جمله را از آن بزرگ نقل می‌کردیم.

مطلب این است که من از وقتی توی 5روز نوشتم به لطف خدا دایره حدیث‌هایی که بلدم بیشتر شد. و گاهی بدون اینکه بگویم از کدام امام است اصل جمله را نقل می‌کنم. با متشرع خطاب شدن مشکلی ندارم اما قضیه این است که گاهی برخی از ما جملاتی را نقل می‌کنیم مثلا از فلان بودایی و هندی و فیلسوف و عارف نمی‌دانم کجای دنیا... حتی گاهی پز روشنفکری هم می‌شود. اصلا هم بد نیست. جمله‌ای که عاقلانه باشد و از بزرگی خوب است و قابل تامل. حتی اجرا. اما اگر آن بزرگ از ائمه باشد تو متشرع می‌شوی و آدمی در بند خوب و بد و ثواب و  غیر ثواب. اگر از بودایی اِ باشد تو روشنفکری.

نمی‌دانم اصل حرف را گفتم یا نه!! من خیلی وقت‌ها که احادیث را زیر و رو می‌کردم تا قلاب یکی‌شان مرا بگیرد برای نوشتن 300 کلمه، به وجد می‌آمدم از این نکات ریز روانشناسی و روشنفکرانه که این‌همه کار دنیا و روابط را برای همه آدم‌های لامذهب و بامذهب آسان می‌کند. بعد همیشه غصه‌ام می‌شد از پول‌هایی که برای خرید کتاب‌های روانشناسی چگونه چه کاری انجام دهیم هدر می‌رود و یکی نیست بر اساس همین احادیث کتابی بنویسد برای چگونه زندگی کردن برای تمام آدم‌های دنیا. بعد آن‌ها بیایند این جملات را از بزرگان تاریخ نقل کنند...

اگر هنوز اصل حرف را نگفتم، بگذارید به پای اینکه برخی حس‌ها را نمی‌شود نوشت شاید...

پ.ن.پ.ن

این روزها خیلی خسته‌ام... توی ذهنم ترافیک آخر سال گند زده است به تمام عبور و مرورها.