عصر تولد 7 سالگی کوثر؛ کوچکترین وبلاگ‌نویس گروه است در لابی هتل. از روز قبل کلی دلشوره‌اش را داشت و اعلام عمومی کرده و به‌مان گفته بود عاشق پای سیب‌های مامانش است و اگر بشود به او می‌گوید برایمان پای سیب درست کند! عصر همه جمع می‌شویم و برای تولد؛ کیک و شیرینی و خرما و بادکنک و مولودی خوانی و فوت کردن شمع‌ها... الحمدلله! همه‌ش نگران بود عصر تولدش برنامه زیارتی داشته باشیم و هتل نباشیم...

همه تصاویر. عکاس محمد دهقانی

***

قرار زیارت خیمه‌گاه را داریم. در مسیر زیارتگاهی می‌رویم منسوب به مقام امام زمان(عج). کنار زیارتگاه هم نهری است معروف به علقمه که مدیران کاروان اعلام می‌کنند، سندیت ندارد و به هیچ عنوان دست به آب نزنیم چراکه دیده شده برخی با از این آب بیماری پوستی گرفتند. با این حال چند پسربچه‌ را می‌بینیم که در آب شنا می‌کنند!

تا به تل زینبیه برسیم از مقام(محل شهادت) حضرت علی اکبر(ع) و حضرت علی اصغر(ع) هم می‌گذریم که گروه به گمانم از زیارت هردو مقام به دلیل سندیت نداشتن و ضیق وقت صرف نظر می‌کند. مقام‌ها داخل کوچه‌هایی تنگ بودند و این یعنی تمام دشت مملو از خانه و کاشانه و هتل شده است. یعنی شاید داخل مغازه‌ای که رفته‌ای و قصد خرید داری و درست همان‌جا که ایستاده‌ای و سر قیمت چانه  می‌زنی مثلا زینب(س) بر سر پیکر شهیدی از اهل بیت ایستاده بوده یا...

بین راه ماشین‌های حمل مسافر و زائر را می‌بینیم که شبیه به ماشین‌های داخل حرم امام رضا(ع) است. یکی دو راننده را می‌بینم که هنگام عبور از جلوی حرم‌ها دست روی سینه می‌گذارند و سلام می‌دهند. حالا فکر کن روزی چندبار این مسیر را می‌روند. چقدر دوست‌شان دارد این سلام دهندگان را سیدالشهدا.

تل زینبیه پشت حرم امام حسین(ع) است و یکی از درها به سمت تل زینبیه باز می‌شود. این مکان از دو سو محصور دیوارهای ساختمان‌هاست و چند پله رو به بالا می‌خورد. روایت شده است که حضرت زینب(س) بر روی این تل ‌ایستاده و شهید شدن یک به یک اهل بیت را دیده و تاب آورده تا بعدا روایت کند؛ صبر بر مصیبت، وصبروا صبرا جمیلا...

 تل زینبیه که رفتی باید صبر بخواهی در برابر سختی و ظلم... تل شلوغ است و وقت تنگ. قرار می‌شود بعدا خودمان برای زیارت بیاییم. می‌رویم خیمه‌گاه. زیارت‌گاه‌های کوچکی منسوب به خیمه هرکدام از اهل بیت ساختند. برنامه مداحی داریم تا نماز مغرب و عشا که به جماعت خوانده می‌شود.

***

روی در آسانسور نوشته شده ساعت 10 خانم‌های وبلاگ نویس جلسه دارند و لطفا هرکدام لیوان خود را هم بیاورند. همان ساعت لیوان به دست یکی یکی به وعده‌گاه می‌رویم تا با هم بیشتر آشنا شویم و شربت خاکشیر بخوریم. پروژه‌ای است این آشنایی. فکر کن یک جمعی همه جوان باشند و شر و شور. بعد هی نگران باشی که سر و صدا بیرون برود و لب‌هایت را بگزی و چشم و ابرو بیایی که بچه‌هااا آرام‌تر... بچه‌ها الان دیگر رویمان نمی‌شود از اتاق بیرون برویم... و آورده‌اند از نایاب‌ترین لحظه‌ها در جلساتی با این مختصات، لحظه‌ای است که همه سکوت کنند!

خودمان را معرفی می‌کنیم و معلوم می‌شود که جمع پر از متخصص و نخبه است و خبر نداشتیم. تازه بعضی‌ها دو جا دو جا هم درس خواندند. اغلب هم در انجام فعالیت‌های فرهنگی سابقه‌دارند! دوستان خوبی در این جمع پیدا می‌کنم. ذهن نوشت، fsn و زیتون و... سه دختر شر و شیطان و مهربان که وقتی فهمیدند خبرنگاریم ابراز ارادت کردند به شغل‌مان(!) و خواستند زیر و بم چگونه زود خبرنگار شدن را دربیاورند. ارشادشان می‌کنم به پیگیر و سیریش بودن و بشارتشان می‌دهم که با پِی گرفتن این شیوه حتما خبرنگار می‌شوند. نشان به نشانِ هفته‌ای یک نامه فرستادن خودم با پست سفارشی برای روزنامه‌ای و اغلب بی‌جواب ماندن و کار نشدن نوشته‌هایم توی صفحه!

همچنین در جلسه بلاگ‌نویسان کاشف به عمل می‌آید که زیتون رصدگر برتر کشوری است. می‌گویم: نخبه! می‌گوید: نخبه نه...مخ‌نه! ذهن‌نوشت هم خودش را اول زهرا اچ‌بی معرفی می‌کند که باعث موج خنده جمع می‌شود و از آنجایی که این جور خندیدن‌ها حکایت از اطلاعات و حس مشترک دارد، من فقط لبخند می‌زنم و به روی خودم نمی‌آورم که علت خنده‌تان چیست!

خلاصه جلسه با خیر و خوشی تمام می‌شود و ما با هم آشنا می‌شویم و لیوان‌هایمان را دستمان می‌گیریم و برمی‌گردیم اتاق‌ها تا برای زیارت گروهی حرم امام حسین(ع) آماده شویم.

***

از بخش‌های مختلف حرم امام حسین(ع) هم بازدید داریم. تقریبا همان بخش‌های حرم حضرت عباس(ع) را دارد اما بازدید مختصرتر انجام می‌شود. بین صحبت‌ها می‌گویند قرار است بین الحرمین مسقف شود. از شنیدن خبر تعجب و سعی می‌کنیم علت را جویا شویم. اما خب آن‌ها در مقام پاسخگو نیستند. مسقف شدن بین الحرمین بعد از دسته گل‌شان برای ساختن یک شبستان دور صحن حرم امام حسین(ع) که باعث شده، گنبد از بیرون کامل دیده نشود!

نماز مغرب و عشا را در حرم می‌خوانیم و برمی‌گردیم هتل. شب وداع است و قرار بین‌الحرمین داریم. عکاس خبری‌مان تغییر شغل داده و جلوی در هتل مشغول انداختن عکس یادگاری است! بعد از انداختن عکس یادگاری با طهورا و زیتون و خانم شکارچی و نخود می‌رویم بین الحرمین تا بچه‌ها عکاسی کنند.

تا ساعت دوازده بشود و وقت حرکت برای وداع، آقایان وبلاگ نویس هم در لابی هتل جلسه می‌گذارند که از قرار پربار تر از جلسه خانم‌ها بوده و علاوه بر آشنایی بحث هم داشتند که ما نمی‌دانیم چه بحثی! سرجمع از ابتدای سفر بلاگ‌نویسان یک جلسه مشترک داریم و دو جلسه‌ به تفکیک؛ زنانه و مردانه!

***

وداع از جلوی حرم حضرت عباس(ع) با مداحی شروع می‌شود و در حرم امام حسین(ع) تمام. نماز صبح حرم هستیم. ساعت 5 هم حرکت به سمت سامراست...

ادامه دارد...