تعجب کردي؟! از اينکه امروز وقتي از خانه بيرون آمدي برف زمين را پوشانده بود

چه نگاه غريبي کردي به دانه هاي سرخوشِ برف 

 دويدي، سر خوش تر از هر دانه برف و احساس شاعرانگي ات بيداد کرد

انگار نه انگار هر سال، اين برف روي تن ناخوش احوال زمين جا پهن مي کند

 و برف نگاه تو، هر روز بر چشم ناخوش احوال من

امروز برف مي بارد، مثل هر روز

براي همين روزها سر خوش مي دوي و مي گذري . . .

و من مي گويم:

 اي کاش شاخه خشکيده اي باشم

مثل نقشي، روي آدم برفي قلبت

نگاشته شده در دی‌ماه 86