خارج از دستور!
گفتگویی با "صادق صندوقی" تصویرساز کتاب های درسی در یک صبح دلپذیر
نقش هایی که کودکی مان را زنده می کند
یک شماره تماس داری که صاحبش با خوشرویی تمام در همان تماس اول قرار مصاحبه را میگذارد؛ 11 صبح خانه تصویرگر معاصر کتابهای دینی- تاریخی و گرفتن مصاحبهای که خاطره انگیزیاش کلی مشعوفت میکند.
"صادق صندوقی" 63 ساله و اهل همدان است. همان که هنرش باعث شد هنوز هم که هنوز است وقتی میگویند "اصحاب فیل" تو یاد تنها تصویری بیافتی که برای همیشه توی ذهنت ملکه شده و ابابیل را به آن می شناسی. همان نقاشی که، هزاران پرنده آسمان اطراف کعبه را به سیاهی کشیدند و خرده سنگهایی را بر سر اصحاب فیل کمان به دست می ریزند و هلاکشان می کنند. همچنین دهها تصویر در کتاب تاریخ دبستان که باعث شده هنوز هم وقتی میگویند حضرت موسی(ع) تو خواسته یا ناخواسته موسای نقاشی های "صندوقی" را به خاطر بیاوری که عصایش را به آب زده تا بحر را بشکافد یا روی زمین انداخته تا مارهای جادوگران را ببلعد. اصلا وجود همین تصاویر بود که تاریخ را برای بچه دبستانی ها شیرین می کرد و متونش را در ذهن ماندگار. آنقدر که آقای صندوقی جزئیات و ذوق را آمیخته بود به قلمی که برایش خیلی حرمت قائل است. آنقدر که در ابتدا اصلا نمی خواسته قلم را به جز در کار دل به کار دیگری، که خودش اصلاح "بازاری" را برای آن به کار می برد، وا دارد. اما غم نان و مشکلات زندگی در تهران به ناچار و خوشبختانه او را به سمت و سوی ماندگار شدن سوق می دهد. چراکه او بعدها می گوید:" خوشحالم که در کتاب هر کودک دبستانی در ایران یکی از کارهای من وجود دارد." خلاصه غم نان او را به چهره ماندگار هنر معاصر تبدیل می کند و او را که نام شراب از کتاب می شستند/ زمانه کاتب دکان می فروشش کرد.
البته صندوقی به جز تصویرسازی کتب درسی، از ابتدایی تا دبیرستان، و کارهای مینیاتوری به طراحی روی جلد کتاب های زیادی پرداخته که خیلی هایش را دیده ایم. بدون اینکه گاه به این قضیه توجه کرده باشیم که چه کسی این نقاشی های جذاب را روی جلد این رمان ها کشیده است. شاید بخشی از آن هم به این دلیل باشد که صندوقی اغلب کارهایش را بدون امضا انجام داده است. نقاشی های رود جلد کتابهایی چون "بر باد رفته"، "آلیس در سرزمین عجایب"، " باخانمان"، " جزیره اسرار آمیز" "سفر به کره زمین"، " میشل استروگف" و حدود دوهزار کتاب دیگر. بخشی از تصاویر روی جلد در دو آلبومی است که روی میز کوچکی در کنار اتاق پذیرایی خانه آقای صندوقی است و او نشانمان می دهد. کتابهایی که جذابیت روی جلدشان باعث شده است تا خیلی ها کتابخوان شوند. صندوقی در این باره می گوید:" خوشبختانه همان کارهایی که با بی میلی و زاری انجام می دادم باعث شد که شناخته شوم و برخی بگویند: کتاب خواندن را مدیون شما هستیم. رنگ و لعاب و جدابیت کتابها باعث می شد که نویسنده ها را بشناسیم و کتابخوان شویم."
آقای صندوقی از چه زمانی به نقاشی کردن، پرداختید؟
از قبل شروع دوران دبستان به نقاشی علاقه داشتم. به مدرسه رفتم و با تشویق معلم ها پیشرفتم سریع تر شد. سیکل را در همدان گرفتم و برای ادامه تحصیل در رشته هنرهای تجسمی به تهران آمدم. علیرغم مشکلات زیاد، که بیشترش مالی بود، در هنرستان هنرهای زیبای پسران ادامه تحصیل دادم. فارغ التحصیل انیستیتوی تربیت مربیان هنری وابسته به آموزش و پرورش شدم. 10 سال آخر خدمتم را در دفتر چاپ و توزیع کتابهای درسی کار کردم و بعد بازنشسته اموزش و پرورش شدم.
به خاطر علاقه ای که به معلمی داشتم بعد از اخذ دیپلم و ازدواج دو سال به روستا رفتم و خدمت کردم. در آنجا هم درس می دادم هم درس میگرفتم. به روستا رفتم تا جستجوهایم را در زمینه تجسمی را تکمیل کنم.
در روستا چطور به دنبال پژوهشهای هنری بودید؟
در تعزیه ها و فیگورهایی که در تعذیه می گرفتند، تزئینات منازلشان و حتی نوع رابطه روستایی ها دقت می کردم. همه اینها که به نوعی حالت ابتدایی داشت برای کسی که بخواهد هنر را دنبال کند، چه نقاشی و چه هنرهای دیگر، مانند الفبا بود. همه چیز در روستا حالت قرینه داشت. در چینش دکوراسیون منزلشان همه چیز قرینه بود. حتی زمانی که می خواستند، عکس بگیرند طوری می ایستادند که دوطرف بدنشان قرینه باشد. همه اینها باعث شد که من اثرهایی را خلق کنم که خوشبختانه کارهای موفقی بودند. اما بعد با قبول شدن در انیستیتوی تربیت مربیان هنری، وابسته به آموزش و پرورش، مجبور شدم به تهران بیایم.
زندگی در روستا برای همسرتان سخت نبود؟
ما به روستایی در کردستان رفته بودیم و از این بابت خیلی ایشان را ترسانده بودند اما آنها آدم های بسیار خوبی بودند... می خواستیم برای روستا مدرسه بسازیم اما پول کافی نداشتیم. مبلغی که آموزش و پرورش داده بود فقط ساختمان را تا نیمه بالا برد و ساخت مدرسه نصفه کار رها شد. برای اینکه بتوانیم از مردم پولی جمع کنیم نقاشی یکی از خلفای سنی را، که عکس کوچکش پشت ویترین مغازه بود و مردم آن را می خردیدند، کشیدم. آن را در مسجد رونمایی و اعلام کردم هرکه می خواهد نقاشی را ببیند باید پول بدهد. از این طریق پول زیادی برای ساخت مدرسه جمع شد. (می خندند...) تقیه یعنی همین! اما این کار موجب ناراحتی مردم شیعه شده بود که برای دلجویی از آنان تابلویی هم از چهره امام علی(ع) کشیدم.
خاطره جالبی بود! خیلی ها شما را به تصویرسازی تاریخی- دینی می شناسند. شما موقع کشیدن نقاشی های تاریخی-دینی از کجا اطلاعات می آوردید که مثلا فضای جنگ ها چه شکلی بوده یا جزئیات به چه ترتیبی بوده اند؟
بله این مسئله وجود داشت. در کشیدن جنگ خندق برای خود من هم این مسئله جای سوال بود که فرضا ارتفاع این خندق چقدر بوده است. چون زمانی که این نقاشی ها را می کشیدم منابعی برای مطالعه نداشتم. از قم تلفن می شد که ما چهارتا جنگ می خواهیم و من هم باید دست به کار می شدم. می خواستیم اصحاب فیل را کار کنیم. از هر کارشناس دینی که می پرسیدم ابابیل چه شکلی بودند و اینهایی که در دهانشان بوده مثلا مربعی بوده یا دایره؟ کسی نمی دانست. من هم مجبور بودم آنچه را در ذهن خودم بود به تصویر بکشم. البته نقاشی اصحاب فیل خیلی هم مورد استقبال قرار گرفت.
گویا قبل از انقلاب هم نقاشی اسلامی می کشیدید. علاوه بر اولین تجربه تان که در سال 44 تصویری از حماسه عاشورا کشیدید، تصویرسازی قصص قرآنی هم کرده اید...
بله من قبل از انقلاب هم کارهای اسلامی می کردم. بعد در دوره انقلاب دیدم که بعضی از نقاشی های من را جلوی در مساجد چسباندند. این قضیه مربوط به سال 54-53 است. مولف هدف خاصی از انتشار کتابهای اسلامی داشت. در ابتدا که به من سفارش کار داد، قیول نمی کردم. چون برای جای دیگری کار می کردم از نظر اخلاقی درست نمی دانستم که کار شخص دیگری را قبول کنم. ایشان خیلی رفتند و آمدند تا روزی به استاد یزدانی، که برایشان کار می کردم، گفتند که سفارششان را به من بکنند تا کارشان را انجام دهم. مولف به من گفت شما آیت الله خمینی را می شناسید؟ گفتم: چه طور؟! گفت ما از طرف ایشان ماموریت داریم نسل جدید را با قصص اسلامی آشنا کنیم. آقای یزدانی گفت که دیگر حق اعتراض ندارم و باید کار را انجام دهم.
مولف می دانست باید چه کند. به من می گفت سعی کنم بت ها را شبیه شاه و رئیس جمهور آمریکا دربیاورم. اینطور شد که بعدا نقاشی را به در و دیوار مسجد چسباندن. بعد از انقلاب هم که دیگر خیلی ها نقاش اسلامی شدند...
چه شد که به کار تصویرسازی روی جلد کتاب روی آوردید؟
زندگی در تهران با حقوق معلمی بسیار سخت بود. مستاجر هم بودیم. خیلی از استادان به من پیشنهاد می دادند که با آنها کار کنم اما قبول نمی کردم. می گفتم قلم حرمت دارد. فقط اول هر ماه که موعد کرایه خانه می رسید، ماهی 100 تومان اجاره می دادم، یک نقاشی منظره یا چیز دیگری می کشیدم و یک قاب ساز در نزدیکی ما بود و کارهایم را می خرید.
همسرم به من می گفت چرا ماهی یکبار نقاشی می کشی. بیشتر نقاشی کن تا پول بیشتری دربیاوری اما من ابدا قبول نمی کردم. تا اینکه یک روز در حیاط خانه اجاره ای دخترم خواست کنارشیر حوض دستش را بشوید که همسر صاحب خانه چشم غره ای به او رفت، فرزندم با ناراحتی به خانه آمد و از آن موقع به بعد گفتم هنر برای هنر به درد نمی خورد و باید به کار دیگری پرداخت؛ کار بازاری را شروع کردم و مرا که نام شراب از کتاب می شستند/ زمانه کاتب درب می فروشم کرد. به طراحی روی جلد کتاب پرداختم. روی جلد ابتدایی تا دیپلم مدارس و روی جلد کتابهای غیر درسی. به جرات می توانم، بگویم که دوهزار روی جلد کتاب طراحی کردم؛ از آثار کلاسیک و همه هم برای نوجوانها. برخی کارهای مینیاتوری هم برای شعرا انجام دادم. به علاوه برخی کارهای متفرقه، مانند کارت تبریک و ازدواج، تمبر و ... می خواهم بگویم برای از گهواره تا گور نقاشی کرده ام.
طراحی روی جلد کتابهای درسی متعلق به چه زمانی بود؟
مدتی در مجلات رشد بودم که ارضایم نمی کرد. معتقد بودم که کار ماندگاری نیست. بعد به دفتر چاپ و توزیع کتابهای درسی منتقل شدم. کارهایی که آنجا انجام می شد، ماندگار بود.
اگر غم نان نبود تصویرساز کتاب کودک می شدید؟
نه! من اصلا دیدگاه دیگری داشتم. من خودم سبک آپ آرت را، که 40 سال پیش سبک نویی در اروپا بود، بدون اینکه شناختی از این سبک داشته باشم، پیدا کرده بودم. فکر می کردم که مبدع این سبک خودم هستم. اما وقتی از شهرستان به تهران آمدم و کتاب بنیان گذار آپ آرت را دیدم، فهمیدم این همان نگاهی است که من داشتم. کمی مایوس شدم ولی بعد از مدتی اعتماد به نفس پیدا کردم. گفتم کار من به سطح آنها که در پاریس هستند، رسیده. این است که می گویم غم نان اگر بگذارد...
در کتابهای درسی آقای صندوقی را بیشتر به کدام کارها می شناسند؟
پرتره های امیرکبیر و بوعلی سینا و شخصیت های معروف و کاریکاتورهای کتاب زبان دوم و سوم راهنمایی. زمانی که موشک باران بود پیشنهاد دادم به خاطر نا آرامی که در فضا بود تصاویر درسها را کاریکاتور کار کنیم که خیلی هم استقبال شد؛ کارهای دو رنگ آبی و مشکی. سال 1377 بازنشست شدم و هفته ای دو روز در همان دفتر چاپ و توزیع دعوت به کار شدم برای تصویرسازی کتابهای درسی.
تمام مراحل تصویرسازی ها به عهده خودتان بود یا اینکه گروهی برای تاییدش وجود دارد؟
هرکتاب مولف خودش را دارد که باید از کانال آنها رد شود. خوشبختانه یا متاسفانه خیلی از مولفان سواد بصری ندارند. یادم هست روی جلد کتاب کامپیوتر را، که قرار بود جزء کتاب درسی شود، به من پیشنهاد دادند. من هم یک چراغ جادو کشیدم که به جای آن غول معروف کامپیوتر بیرون آمده بود. مولف کار را تصویب نکرد. سه سال بعد در نیویورک تبلیغ یک مانیتور را با همان سبک دیدم، کار من نبود اما همان چراغ جادو بود و من خیلی تعجب کردم.
تصویرسازی کتاب های کودک را چطور ارزیابی می کنید؟
الان تصاویر مدرن شده است. در صورتی که نباید تنها به بچه های تهران، آنهم در شمال شهر، نگاه کرد. اگر از بچه ای که در یک روستا به تصاویر دارا و سارا نگاه می کند، بپرسی دارا و سارا چکار می کنند، می گوید زیر کرسی نشسته اند! با تصویری که در کتاب کشیده است ارتباط برقرار نمی کند...
در حال حاضر طراحی روی جلد کتابها بیشتر توسط کامپیوتر انجام می شود تا دست. به نظر شما اینگونه طراحی ها می تواند اثرگذاری کار دست را داشته باشد؟ به عبارتی هنر مدرن چیزی بر داشته های ما افزوده است یا نه؟!
در اروپا کارها دستی است و با رایانه انجام نمی شود. یک حسن کار دستی علاوه بر جذابیت این است که فرضا به کودک با استعداد این انگیزه را می دهد که به دنبال هنر نقاشی برود. ولی الان با کارهای کامپیوتری این علاقه ایجاد نمی شود چون کار تقریبا خنثی است. اما نکته اینجا است که هر چیزی را به طور مطلق نمی توان گفت خوب است یا بد. بعضی از کارها نمی شود با کامپیوتر انجام داد، مثل جنگ نادر در کتاب تاریخ که نیاز به تخیل و تجسم کردن دارد. اگر هم با کامپیوتر انجام شود تکنولوژی فقط 20 درصد کار است و بقیه مربوط به خلاقیت نقاش است. به عبارتی داشتن هر دوهنر دستی و رایانه ای می تواند مفید باشد.
زمانی هم که کار باید به سرعت تولید شود چاره ای نیست و باید با تکنولوژی روز همراه بود. مثلا در درس ریاضیات طراحی صد سیب با دست کار عبثی خواهد بود.
چه چیزی، به جز هنری که داشتید، به جداب شدن کارتان کمک می کرد؟
اطلاعات! روانشناسی، تاریخ، طراحی لباس، معماری و... خیلی کمک میکند. دانش تصویرساز باید به اندازه اقیانوسی باشد که عمقش یک وجب است. دانستن فضاسازی هم خیلی مهم است. باید با انوع درام و تراژدی و ...آشنا باشید. اما متاسفانه در کشور ما خیلی به این مسائل توجه نمی شود.
شما چند نمایشگاه برگزار کردید؟
نمایشگاههای من جمعی بوده است. در ایتالیا، رم و تورنتو. اولین نمایشگاهم در رم بود. روز اولی که به نمایشگاه رفتم وحشت زده شدم. وقتی مجسمه ها و نقاشی ها را دیدم احساس کردم زیره به کرمان آوردم. می گفتم آخر این نقاشی های من چیست که برای نوادگان میکل آنژ و داوینچی آوردم. اما روز اول استاد دانشگاهی اتریشی که مقیم رم بود و تاریخ درس می داد از کارهایم دیدن کرد و آنها را خیلی بهتر از خودم تجزیه و تحلیل کرد. می گفت که در تمام کارهای من انگور وجود دارد، که بعد از سیب و انار که در مشرق زمین می روید، به لحاظ دگردیسی از غوره تا مویز و از ترشی تا شیرینی دارد. بعد از آن هم هرشب دانشجویانی را می آورد و کارهای من را برایشان توضیح می داد. این مسئله اعتماد به نفس من را برگرداند.
به عنوان آخرین سوال می خواهم بدانم که شما برای شهدا هم کار کردید؟
چهار تمبر برای چهار شهید فلسطینی کار کردم. یک تمبر هم برای انتفاضه کار کردم که الان نایاب است؛ یک دست که سنگی را مشت کرده. زندگی برخی شهدا را هم مثل شیرودی و فهمیده و ... برای کودک و نوجوان مصور کردم.
تصویرسازی برای شهدا باید دارای چه ویژگی هایی باشد که علاوه بر شناساندنشان به کودکان و نوجوانان از آن جنبه خشونت هم به دور باشد؟
توصیف هنرهای تجسمی با بیان ممکن نیست و در عمل باید مشاهده کرد. اما به نظر من باید از طریق سمبل ها معانی را بیان کرد. به نظر من کسی که برای اولین بار شهید را به لاله تشبیه کرد واقعا هنرمند بوده است...
***
سوال ها که تمام می شود و مینیاتورهای روی دیوار خانه را هم که برانداز می کنیم، از آقای صندوقی می خواهیم درصورت امکان برخی کارهایش را برایمان بیاورد. او هم با کمال میل قبول می کند و لحظاتی بعد روی میز پر می شود از تصویرسازیها و نقاشیهایی که برخیهاشان مثل روی جلد کتاب ادبیات 1و2 سال دوم دبیرستان، آموزش قرآن کریم و تعلیمات دینی کلی خاطره دارند. نقاشی هم از عطار نشان میدهد و میگوید که سعی کرده او را شبیه آیت الله مرعشی بکشد. البته تصویر کوچکی هم از پدر آیت الله مرعشی نجفی نشان میدهد که بزرگش در کتابخانه ایشان وجود دارد و پشت تصویر هم دستخط و امضای "سید محمود مرعشی نجفی" است.
بخشی هم از کتاب "دریابیم ادبیات کودکان را" نوشته نوری زاد را برایمان می خواند. "... و اگر گوش خود را به شیشه یکی از انتشاراتیها بچسبانید، میشنوید که به پسرش نصیحت میکند؛ خدا برکت بدهد به نقاشیهای آقای صندوقی. بچه محتوا را میخواهد چه کند؟ چشم و گوشش باز میشود. بنویس و بیرون بده که بچه سر و دست میشکند برای نقاشیهای کتاب..." و در آخر به قول همکار عکاسمان که میگوید:" همین نقاشیها و کارهای شماست که ما در عالم بچگی گذاشته و هنوز هم هرچه را که باز میکنیم اول عکسهایش را نگاه میکنیم!"