5روز استارت خورد!
فکر کنم همهاش به خاطر "آه"ی است که اینجا کشیدم. آهی که در پاراگراف ِ آخر ِ این یادداشت روزانه از اعماق قلبم بیرون آمد و غم داشت. فقط خود ِ خودم میدانم چه گذشت. حالم از خیلی چیزها به هم میخورد. از خیلی مرامها هم. از خیلی شعارها هم. خیلی اتفاقات افتاد؛ مثل افتادن سر آدمی از زیر گیوتین!
داشتم میگفتم! احتمالا از یک "آه" شروع شد. آه کشیدم که "حالم دارد از این لفافه مشدد گرفته می شود توی این پست! امشب زیر نویس آمد که امام حسن عسکری(ع) فرموده است( به مضمون) انجام ندادن کارها به خاطر حیا از حد که بگذرد اسمش میشود ترس. اعتراف میکنم که به لطف حضور در اجتماع هزار رنگمان این روزها میل گفتن و نوشتن را ندارم. ذهنم پر از مفاهیم متناقض است و دلم یک جدول خط کشی شده میخواهد که بهم بگوید مرز بین ترس و حیا کجاست؟ مرز بین آبروداری و بی آبرویی؟ مرز بین حلال و حرام؟ درست و نادرست؟ آدم خوب با بد؟ دو رنگی و یک رنگی؟ راه کج با راست؟ مرز بین ریا و صداقت؟ "
برای همین جلسه اولی که رفتم تا صحبتهای اولیه بشود و من تفهیم شوم 5روز قرار است دقیقا چه کار کند، دریافتم نیت نوشتن در 5روز و حضورم در آنجا پاسخ آهی است که سال پیش کشیدم. نه اینکه بخواهم با قلم بازی کنم. این احساس قلبی بود که داشتم و دارم. ۵روز جدول خط کشی شده ای است که دلم می خواست. برای همین هم اولین حدیثها را از پوشه "دروغ"، "آبرو"، "حیا" و "دو رویی" برداشتم تا بعد اینکه خوب منبرش را فهم کردم 300 کلمهای دربارهاش بنویسم.
این روزها فقط نوشتن توی 5روز است که آرامام میکند. توی این اوضاع بلبشوی مطبوعات و قلمی که هرلحظه بیم مزدور شدنش را دارم؛ فقط اینطوری نوشتن خوشحالم میکند...
اینها را در 5دری نوشتم که بگویم 5روزاستارت زد و ایده نویی دارد و بروید خودتان بخوانید و...!
پ.ن