گل به خودی فرهنگی
فرض كنيم توطئه اي وجود ندارد و بودجه هاي كلاني هم براي براندازي نرم جمهوري اسلامي از طريق ضربه به فرهنگ ايراني و اسلامي ما صرف نمي شود و رسانه هاي غربي و شرقي هم از صبح تا شب عليه ما كار نمي كنند!! بیایید تصور کنیم که خودمان هستیم و خودمان! داریم در آرامش زندگی می کنیم و همه با هم نشسته ایم به تماشای تلویزیون وطنی. گاهی هم سینما. مواقع عبور و مرور با خودرو هم رادیو و انواع و اقسام موج هایش. البته شنیده ایم مقوله ای هم به اسم تئاتر وجود دارد که یک عده هنرمند به صورت زنده نمایشنامه هایی را در صحنه اجرا می کنند که تلههایش یک وقتی عصرهای جمعه از شبکه 4 پخش میشد(شاید الان هم بشود!) در این میان هم فرهنگسرا و مکان های فرهنگی دیگری نیز داریم که بی وقفه در حال تکاپو هستند و برنامه پشت برنامه. سایر نهادها هم جشنواره و نمایشگاه های متعدد برگزار می کنند.
خُب! حالا یک مرور اجمالی داشته باشیم بر بودجه هایی که در این سازمان ها و نهادهای فرهنگی صرف می شود. در مرحله بعد صادقانه کلاهمان را قاضی کنیم و دریابیم چقدر خروجیهای ما کاربردی بوده و مخاطبان ما از کودک، نوجوان، جوان، میانسال و پیران ما از این برنامه ها بهرهمند می شوند، اطلاعات بدست می آورند، فرهنگ و هویت خود را می شناسند و برای گام برداشتن در جهت اهداف و آرمان های کشور گام می بردارند. اگر این دو مرحله را صادقانه گذرانده باشید خود به خود در مرحله سوم به این نتیجه خواهید رسید؛ بودجه ای که در داخل کشور ناخواسته و نادانسته، صرف براندازی نرم افکار و عقاید جامعه اسلامی می شود، خیلی بیشتر از بودجه ای است که اجانب صرف می کنند! (لطفا عصبانی نشوید و تا پایان یادداشت کمی تامل بفرمایید که صبر زینت مرد و البته زن است.)
وقتی بودجه ها درست و در جهت تقابل نرم در جنگ نرم استفاده نشود، بستر برای شکست فراهم می شود و نتیجه عکس می دهد. چرا که وقتی بودجه ای آنجا که باید خرج نمی شود و یا زیادتر از اندازه و کم تر از اندازه صرف می شود، طبیعی است که هدر رفته. خواه از روی دانایی باشد و خواه از روی نا آگاهی و چون ما در مملکت اسلامی هستیم و همه مدیران به اسلام پایبند، نتیجه این می شود که اگر بودجه های فرهنگی به هرز می روند از روی ناآگاهی است انشاءالله.
چقدر در تولیدات فرهنگی، مخاطب سنجی و نیازسنجی می شود، آیا از ابزار هنر در ساخت این آثار در حد مطلوب بهره میبرند یا فقط برنامه برای پر شدن آنتن شبکه و یا کسب گیشه تولید میشود؟ ساخت برنامه تنها برای جذب مخاطب می شود سریال "به کجا چنین شتابان" که تمام لحظات آماده شدن خانواده برای لحظه تحویل سال را به نمایش گذاشته و در نهایت چند پلان هنری(!) هم از سفره رنگین شام شب عید می گیرد و تو گمان می کنی فیلم بردار محترم قبلا فیلم بردار مجالس عروسی بوده که پیوسته سفره شام را محض در خاطر ماندن اهالی فامیل ثبت کرده است. همچنین نیمی از یک قسمت در ماشین ضبط می شود و مخاطبان مجبور هستند اهالی خانواده را کیلومتر به کیلومتر تا خود لواسان همراهی کنند و سخنان درشت پسربچه ای را بشنوند و نگران شوند که برای بچه شان بد آموزی داشته باشد. بعد هم وقتی پسر بچه میان راه دستشویی اش می گیرد و ماشین متوقف می شود و کل خانوداه به همراه خیل عظیم بینندگان محترم آن شبکه وزین باید صبر کنند تا پسربچه برود کارش را بکند! البته آنطرف آب هم به تازگی اکران گسترده فیلم ضد ایرانی خود را در هالیوود آغاز کرده است.
نگرانی وقتی عمیق می شود که سریال های خوش ساخت و غیر آبکی که مخاطبان میلیونی هم دارند در جهتی حرکت کنند که نه تنها تقابل نرم در مقابل براندازی نرم از طریق رسانه نباشند بلکه به دلیل عدم دانش کافی در مفهومی که در نهایت این سریال به مخاطب القا می کند، بستر را برای براندازی نرم فرهنگ ایرانی فراهم کنند! نمونه بارز ان هم سریال "شمس العماره" که قسمت های فراوانی درباره خواستگاری و ازدواج سنتی صحبت کرد تا در قسمت آخر دختر ماجرا بگوید که از زندگی عاشقانه عمه اش، که تا آن سن و سال مجرد مانده، درس گرفته و تصمیم دارد خواستگار بازی را تمام کند و تا دلش گرفتار نشده ازدواج نکند. بعد هم در یک نگاه عاشق می شود و ازدواج می کند! این یعنی ما بودجه گذاشتیم و هنرمندانه سریالی ساختیم که حرفی خلاف فرهنگ دینی ما را ترویج می دهد؛ ازدواج نکردن مگر به شرط گرفتاری دل!
ساخت برنامه های بی محتوا و بی کیفیت در صدا و سیما یک طرف ماجرای فرهنگ مظلوم ماست که البته به دلیل نفوذ و قدرتش میان مردم سنگینی بیشتری را به خود اختصاص داده و اگر ما بخواهیم اشاره اندکی هم به محصولات خانگی، اوضاع نشر، کارتون ها و برنامه های ساخته شده برای کودک نوجوان که بخش اعظم آن به شعر و آواز و عروسک ها و مجری های لوس اختصاص داده شده، بپردازیم باید ساعت ها وقت و هزینه بگذاریم و تکرار مکررات می شود این قصه پر غصه فرهنگی که خودمان داریم نابودش می کنیم. پس در نهایت بسنده می کنیم به نقل قولی از "محمد حسن گلبن حقیقی" کار آفرین برتر بخش فرهنگ در جشنواره شیخ بهایی: "9-8 سال پیش سفیر فرهنگ چین به شیراز آمد تا تخت جمشید را ببیند. از او سوال کردم وزارت فرهنگ و هنر شما چند تا پرسنل دارد؟ چین یک میلیارد و 200 میلیون نفری، تنها 100 نفر پرسنل وزارت فرهنگ داشت. وزارت فرهنگ و ارشاد ما آن زمان، فکر می کنم، بالای 15 هزار نفر نیرو داشت. به جز نهادهای فرهنگی دیگر مثل صدا و سیما و ... حالا تولیدات فرهنگی را مقایسه کنید! در حال حاضر بخشی از صنایع دستی جهان را چینی ها تولید می کنند. اما ما فقط نیرو به این وزارت خانه اضافه کردیم و این اداره فقط مثل یک بادکنک بزرگ شد در حالی که چیزی درون آن نبود. از طرفی اضافه شدن این آدمها هم ایجاد مشکل کرد؛ هر کسی برای خودش مقرارتی بوجود آورد تا بیکار نماند! یکبار به یکی از دوستان تهرانی گفتم چرا مجوز فلان موضوع را به شهرستانها واگذار نمیکنید؟ گفت اگر واگذار کنیم، پس خودمان چه کارهایم؟!
و بعد اضافه کرد: قبل از انقلاب در شیراز 14 سینما داشتیم و الان 7 تا. دوتای آن هم که اصلا استفاده نمی شود. این درحالی است که آن دوره جمعیت شیراز 250 هزار نفر بوده است و الان نزدیک به 2 میلیون نفر. تازه اگر زلزله ای هم بیاید واقعا چقدر از این سینماها باقی می ماند؟"
هنوز دارم به این فکر میکنم که مشکل فرهنگ در کشور ما همچنان "مدیریت" است و نه بودجه و نیروی انسانی و ...آنوقت دعوا بر سر تولید فاخر و غیر فاخر است! آخر یکی نیست بگوید عرصه فرهنگ که ماستبندی نیست! مدیریت تنها هدایتکننده و حمایت کننده است و نه ...اصلا مگر با دستورالعمل و بخشنامه "محصول فرهنگی فاخر" تولید میشود؟!